مقالات و اخبار مربوط به گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف را اینجا دنبال کنید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فیزیکالیسم» ثبت شده است

پشت درهای ادراک

نویسنده: مصطفی رضوانی

در این یادداشت بدون توجه به مسائلِ مربوط به نقد سینمایی -یعنی فرم، فیلمنامه، شخصیت‌پردازی و غیره- صرفاً با نگاهی مروری و روایت‌شناسانه به بخش‌هایی از فیلم (2016) DoctorStrange می‌پردازم. شاید لازم باشد یادآوری کنم که این فیلم، همانند برادر بزرگترش ماتریکس، همانقدر که در جلوه‌های ویژۀ بصری جالب توجه است اما به لحاظ فرمِ سینماییْ فیلمی ضعیف و دچار دیالوگ‌زدگی و نمادبازی است، و از قضا من با همین دیالوگ‌ها و نمادها کار دارم نه با خودِ فیلم. دستمایه قراردادنِ این روایتِ سینمایی در واقع بهانه‌ای است برای طرح دغدغه‌هایی فلسفی و تأمل دربارۀ چند پرسش مهم. روایت فیلم در اینجا نه موضوعی برای نقد هنری و زیبایی‌شناسانه بلکه صرفاً یک مورد مطالعاتی است.

 


روایت اول؛ تو چیزی نیستی جز فعالیتِ نورون‌هایت
وقتی دربارۀ یکی از پیچیده‌ترین پرسش‌های علمی یعنی «سرشت آگاهی» صحبت می‌کنیم و به مسئلۀ قدیمیِ ذهن-بدن سرک می‌کشیم، عدۀ زیادی علاقه دارند تا ذهن و آگاهی را قابلِ تقلیل به ماده بدانند. طبیعت‌گرایی (Naturalism) از زمانی که برای اولین بار در آثار کسانی مثل جان دیویی، ارنست نیگل و سیدنی هوک به کار رفت به عنوان یک رویکردِ فلسفی و نه یک باورِ هستی‌شناختی مطرح شد. به عنوان مثال سیدنی هوک می‌گفت که طبیعت‌گرایی تعهد به یک فرایند است نه یک نظریۀ متافیزیکی. جان رندال می‌گفت که طبیعت‌گرایی یک منش و خلق و خوست [1]. اما بعدها با ورژن‌هایی از طبیعت‌گرایی رو به رو شدیم که دارای مجموعه‌ای از پیش‌فرض‌های متافیزیکی، و حتی ارزشی، بود و نه تنها وجود هرگونه هویت فراطبیعی را نفی می‌کرد بلکه هر چیزی غیر از علم را مهمل و نامعتبر می‌دانست. طبیعت‌گرایان در این وضعیت حتی با فلسفۀ علم نیز، فارغ از اینکه چه موضعی در آن رقم بخورد، سرِ سازگاری نداشتند و ندارند، زیرا تفسیرِ علم است نه علم. فیلسوف‌ها یک قدم از علم فاصله می‌گیرند و با نگاه انتقادی آن را بررسی می‌کنند. [ادامۀ مطلب]
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مدیر وبلاگ

کوتاه درباره ی فیزیکالیسم

نکتۀ جالب در مورد برخی مکاتب و عقاید فلسفی این است که به صورت پنهان و تدریجی در یک فضا یا جامعه یا حوزه‎­ای گسترش پیدا می­‎کنند و رایج می‎­شوند؛ بدون این­که خیلی از افراد آن جامعه، از آن عقیده یا مکتب باخبر باشند. یعنی انسان‏­ها به عقایدی باور پیدا می‏‎­کنند، بدون این­که دقیقاً بدانند آن عقاید چیستند. یکی از این مکاتب فلسفی که امروزه شیوع پیدا کرده، فیزیکالیسم است. فیزیکالیسم از اوایل قرن بیستم، طرفداران بسیاری را مخصوصاً در جوامع علمی پیدا کرد. فیزیکالیسم چه می­گوید؟ اجازه دهید قبل از پاسخ به این سؤال، یک مقدمۀ کوتاهی داشته باشیم.


از قدیم‎­الایام که ادیان در جوامع و فرهنگ­‎های مختلف حاکم بودند، وقتی از یک انسان می‎­پرسیدید «به نظرت چه چیزهایی تو جهان وجود داره؟» او احتمالاً به راحتی پاسخ می­داد «درخت­‎ها، پرنده­‎ها، دریاها، اسب­‎ها، سنگ­‎ها و کوه‎­ها، خدایان و الهه­‎ها، فرشتگان، ارواح، جن­‎ها، شیاطین، اژدها و...». بسته به نوع دینِ آن فرد، این پاسخ ممکن است کمی تغییر کند اما چیزی که به احتمال قریب به یقین در پاسخ آن فرد وجود می­‎داشت، حضور اسامی ماوراءطبیعی بود. فیزیکالیسم در واکنش به این دیدگاه مذهبی رشد پیدا کرد. اگر از یک فرد فیزیکالیست بپرسیم «به نظر تو چه چیزهایی تو جهان وجود داره؟» او پاسخ خواهد داد «هر چیزی که تو جهان وجود داره، فیزیکیه.» تز اصلی مکتب فیزیکالیسم در یک جمله همین است: «همه چیز فیزیکی است.» هر آن­چه که غیر فیزیکی باشد، اصلاً وجود ندارد (توهّم است یا قراردادی است که مردم با هم بسته­‏‎اند و ...).


احتمالاً برای برخی از افراد، فیزیکالیسم معقول­‎تر از دیدگاهی است که معتقد به وجود انواع غول­‎ها و اژدهاها در جهان است. هر چه باشد فیزیکالیسم برچسب علم را بر پیشانی خود دارد و چه کسی است که امروز نداند علم بهتر از خرافه است! اما بیایید کمی روی فیزیکالیسم دقیق شویم: وقتی یک فیزیکالیست می­گوید «همه چیز فیزیکی است»؛ منظورش از «فیزیکی» چیست؟ ما به چه چیزهایی می‎­توانیم صفت «فیزیکی» را اطلاق کنیم؟ برخی از فیزیکالیست‎­ها به این سؤال پاسخ داده­‎اند: «هر آن­چه که در یک تئوری فیزیکی بگنجد فیزیکی است.» در نتیجه منظور این دسته از فیزیکالیست­‎ها این است که «هر آن­چه که در یک تئوری فیزیکی بگنجد، وجود دارد؛ و هر آن­چه که خارج از تئوری­‎های فیزیکی باشد، وجود ندارد». انرژی خورشیدی و انرژی پتانسیل گرانشی وجود دارند، چون در بعضی نظریات فیزیکی آمده­‎اند؛ اما زئوس وجود ندارد، چون هیچ نظریۀ فیزیکی­‎ای نداریم که در مورد زئوس توضیحی داده باشد.


فیزیکالیسم به دلیل موفقیت بسیار زیاد علم فیزیک توسعه یافت و طرفداران زیادی کسب کرد. از فیلسوفانی که از آن دفاع می­‎کردند مانند کارنپ و نویرات تا دانشمندانی که در جهان­‎بینی آن به کار علمی می­‎پرداختند مانند فروید و بعضی از دوره­‎های فکری نیلز بور. فیزیکالیست­‎ها می‎­پذیرند که پدیده­‎هایی وجود دارند که در «ظاهر» فیزیکی نیستند، مانند خشم یا عشق. اما آن­ها می­‎گویند که با مشاهدات و آزمایش­‎هایی می­‎توان نشان داد که تمامی این پدیده‎­ها چیزی جز اتفاقاتی فیزیکی (مثلاً در مغز) نیستند.‎


فیزیکالیسم همان­‎طور که طرفداران پرشوری دارد، منتقدان باحرارتی نیز دارد که نقدها و سؤالاتی را در مقابل این مکتب قرار می­‎دهند. یکی از نقدهایی که به برخی شاخه­‎های فیزیکالیسم وارد کرده­‎اند، «معمای همپل» نام دارد. کارل گوستاو همپل، اسم یک فیلسوف آلمانی در قرن بیستم است. معمای همپل می­‎گوید: «وقتی ما می‎­گوییم هر چیزی که در یک نظریۀ فیزیکی بگنجد، وجود دارد؛ منظورمان از نظریۀ فیزیکی، نظریاتی است که فیزیک امروز به رسمیت می­‎شناسد یا مثلاً فیزیک قرن نوزدهم یا فیزیک آینده؟». چیزهایی هستند که در نظریات فیزیکی امروز می­‎گنجند، اما در فیزیک گذشته معنایی نداشتند. برای مثال الکترونی را که امروزه در نظریات کوانتومی از آن سخن می­گویند، در نظر بگیرید. اگر چنین توصیفاتی را که امروز جامعۀ علمی در مورد الکترون می­پذیرد، برای دانشمندان قرن نوزدهم بیان کنیم؛ واکنش آن­ها چی می­‎بود؟ احتمالاً ما را متهم می‎­کردند که در مورد یک چیز غیرعلمی سخن می­‎گوییم. وقتی چنین مسأله‎­ای را می‎­بینیم، این پرسش به وجود می­‎آید که از کجا معلوم امروز ما چیزی را خارج از فیزیک بدانیم؛ اما چند ده سال بعد، جامعۀ علمی آن را جزئی از علم‎ فیزیک نداند؟ در این صورت چگونه باید تشخیص دهیم که یک چیز، ارتباطی با نظریات فیزیکی دارد یا نه؟ و اگر این را ندانیم، طبق معیار فیزیکالیسم چگونه تشخیص دهیم که چه چیزهایی وجود دارند؟


آیا می­‎شود گفت که پوزیترون و نوترینو که تا قبل از قرن بیستم در نظریات فیزیکی جایی نداشتند، وجود نداشتند؛ و بعدها به وجود آمدند؟ اگر این­گونه باشد، آیا معیار وجود و عدم وجود، لغزنده نخواهد شد؟ به نظر شما، نظریات فیزیکی آینده، وجود چه چیزهایی را به رسمیت خواهند شناخت که امروزه برای ما باورناپذیر است؟


نویسنده: علی سلطان زاده


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مدیر وبلاگ