اگر میخواهید ببینید امور مملکت خوب اداره میشود یا نه، باید ببینید روی هم رفته شهروندان این جامعه، شهروندان این کشور نسبت به ۵ سال پیش شادتر هستند یا کمتر شادند.
اگر مردم احساس کنند نسبت به ۵ سال پیش شادتر هستند و به آینده امیدوارتر هستند، احساس امنیت فردیشان و اعتماد عمومیشان بیشتر است، آنگاه من میگویم که این کشور، کشورِ بهتر ادارهشدهای است. حالا شاخصهای اقتصاددانان این جامعه هرچه که باشد، باشد، آنچه ما مردم احساس میکنیم مهم است.
مثلا کسی میگوید در کشور من اینگونه بود که ۱۰ سال پیش، نمیتوانستم نیمهشب تنها از خانه بیرون بیایم ولی الان میتوانم یا ۱۰ سال پیش یقین نداشتم که اگر شاگرد اول دانشگاه شوم حتما شغلی هم خواهم داشت، اما امروزه این یقین را پیدا کردهام، پس کشور من بهتر اداره شده است.
از آن طرف کسی میگوید در کشور من، ۱۰ سال پیش مطمئن نبودم اگر با پسر یا دختر یک وزیر رقابت کنم، حتما شکست میخورم اما الان میدانم حتما شکست میخورم، پس وضع کشورم بدتر شده است.
من میگویم همه چیز باید قابل ترجمه به روان و جسم ما آدمیان باشد و وقتی میگویم شادی باید افزایش پیدا کند، شادی یک نفر و دو نفر را نمیگویم. من میگویم اگر ۸۰ میلیون جمعیت کشور ما، احساس کنند احوالشان بهتر شده است؛ یعنی اگر اینها را اندازهگیری کنید و در مجموع من خودم را موفقتر ببینم و شما خودتان را، میگوییم کشور بهتر اداره شده ولو همهی اقتصاددانان جهان بگویند شما تولید ناخالص ملیتان فلان است، درآمد ناخالص ملی تان فلان است.
ما در حالت عادی، نه به تولید ناخالص ملی کار داریم نه به درآمد.
البته باز توجه دارم به اینکه اگر آن گروه را بتوانیم با یک واسطه، دو واسطه، سه واسطه برای مردم ترجمه کنیم و نشان بدهیم، مشکلی پیش نخواهد آمد اما حرفم این است که آیا توسعه، رشد، تولید ناخالص ملی، درآمد ناخالص ملی، اینها را میشود به راحتی به زبان انسانها ترجمه کرد یا نه؟ اگر میشود، روی چشم بنده؛ حتی با یک یا دو یا اِن واسطه. اما اگر به خوبی نمیشود این کار را انجام داد پس فریب آن جدولها، بیلان کارها، منحنیها، دیاگرامها و نمودارها را نخوریم! این یعنی ما پای خمرهای بزرگ افتادهایم اما چون خمره خالیست، همگی خماریم. من میگویم اینها خمرههای بیشراب هستند و همه ما هم اینجا افسرده افتادهایم...